به نام خداوند جان و خرد

مجتمع آموزشی غیردولتی هوشمند هدف

 

 

 

" ببار ای ابر باران زا "

 

شبی در محفل ياران، به جمع عاشقان مستانه بنشستم

دبيری بی ريا بنشسته در چشمم

ترنم های اشکم را

سر انگشتان دستانش به هم مستانه می پيچد

به ياد آمد مرا ديروز، آن انسان و آن ايمان

معلم، شعر من، گم گشته ام، دريا

سلامم را پذيرا باش و عشقم را

تو ای فرياد انسان ها

تو ای تنها چراغ روشن دلها

 

معلم، ابر و بارانی

تو دريايي، تو اشکی، راز گلهايي

منم تشنه، کنار چشمه ای تنها

منم صحرا، ز باران تو می جويم حياتم را

تو می باری به دشت دل، ببار ای ابر باران زا

 

معلم، شعر من، انگيزه ام، فکرم

تو زيبا واژه سبز معلم را

سلامم را پذيرا باش، ای فرياد انسان ها

و عشقم را، تو ای سرچشمه فياض هستی ها

که زيبا کرده ای تو، "واژه سبز معلم" را

 

 

عباس ايمانی